kavir
روحم را برایت عریان کردم تنم را عریان خواستی کلامم را جاری کردم تو لبانم را خواستی دستان عشق را بسویت دراز کردم تو آغوشم را تمنا داشتی و اینک روحم، جوان و وحشی جسمم ،فرتوت و تکیده بیا در آغوش سردم ای روزگار مگر هم آغوشی مرا نمیخواستی؟ هان! ای جفا پیشه دیگر مرا نمیخواهی؟ آغوش فرتوتم از آن توست در بستر خاک آرمیده ام باتنی عریان و در انتظاری سرد.... آماده ی هم آغوشی مرگ
نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت
2:37 عصر توسط aresh نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |