kavir
هر که آید گوید: زندگی زیباست در مجالی که برایم باقیست در مجالی که برایم باقیست و به جز از ایمانش غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند کار را در کندو در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که در آن آخر وقت به زبانی ساده شعر تدریس کنند و بگویند که تا فردا صبح خالق عشق نگهدار شما
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
به زیبایی چشمهای پُف کرده از
هِق هِق های شَبانه
به زیبایی بغــض نَفَس گیـر روزانه...
به زیبای قلب تکه تکه شُده اَز شکستنهای بیشمار
بـه زیبایی نفسی که از تَنگی بالا نمیایـد ...
به زیبایی تمام شُدن تدریجی من ...
آری
زندگی زیباست ...
و گـرنـهـ درد دلـهـایــم
را بـهـ دریـــا مـی گـفـتـم . . .
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد – به گمانم -
کوچک و بعید
در پی سودایی ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
تا ، کسی بعد از این
باز همواره نگوید: "هرگز"
و به آسانی هم رنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم :
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |