kavir
شما اکنون نمی دانید، در این سنگر که گردیده نفس اندر گلو خاموش، نمی خواهم کسی از مردن من با خبر باشد،و لیکن نامه ای کوته که چندی پیش بنوشتم، اگر افتد به دست مادرم خواندن نمی داند، وگر افتد به دست خواهرم اشکش فرو ریزد، وگر افتد به دست دلبرم قلبش فرو ریزد. هم اکنون نامه ای را زیر لب آهسته می خوانم: سلام آخرین مادر... دگر نام مرا در دفتر شعری نخواهی دید و یا در آستان در ز چشمانت نمی خوانی مرا، چرا دیر آمدی منزل؟ در این سرما کجا بودی؟ پیام آخرین مادر : اگر روزی رفیق مهربان آمد به دیدارم، ز تو پرسید عزیزت گو؟، امیدت گو؟ بگو: در سنگر ناکامی و حسرت شبی جان داد، و در آن لحظه آخر چنین گفت: عزیزانم خداحافظ رفیقانم خداحافظ
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |